معجزه ي خدا براي ما

حضور پر برکت تو

سلام عزیزدل مامان وبابا...از آخرین باری که برات نوشتم بیشتر ازیک ماه میگذه و الآن شما نوزده هفته و چهار روز که تو دل مامان کوچولوت هستی.خداروشکر که ماهم لایق پدر و مادر بودن شدیم.پست قبلیم همون روزی بود که بیبی چک رو تست کردم و دوتا خط نمایان شد.خب اون روزا حضورت فقط در حد یه حدس بود.با این حال سعی میکردیم حواسمون رو بیشتر از قبل جمع بکنیم تا....تا بیست و هشتم خرداد که اولین روزرمضون بود.با بابایی برای سحری بیدارشدیم اما من.نتونستم چیز زیادی بخورم...میدونستم قراره آزمایش خون بدم ولی صبحونه هم از گلوم پایین نرفت و نزدیک ظهر رفتیم آزمایشگاه سینا.اولین بارم بود وخیلی استرس داشتم.البته اصلا درد نداشت...فقط چون خودمو ترسونده بودم و معده ام هم خال...
10 مرداد 1394

دوتا خط... یکی پررنگ یکی کمرنگ

به نام خدا این سومین نوشته من برای تو درحالی که نمیدونم مهمون همیشگی زندگیمون شدی یا  نه ... این اولین باری نیست که به حضورت شک میکنم... ولی اینبار جدی تر ازهمیشه اس. چند روزی که حالم اصلا خوب نیس. یه موقع هایی معده درد وسردرد های وحشتناک دارم...مدام احساس گرمای شدید میکنم وحتی بعضی وقتا حالت تهوع دارم. همون مسئله اصلی واین اوضاع که تاحالا برام پیش نیومده بود وادارمون کرد بیبی چک بگیریم. دیروزباباییت خریدش وبعدشم بااینکه خیلی خسته بود رفتیم وکلی خرید کردیم تا معده ام خالی نمونه واذیت نشم. شب قبل از خواب تو چندتا سایت گشتیم تا روش استفاده اش رو دقیق یادبگیرم.کلی صحبت کردیم وتصمیم گرفتیم تست روچند روز بعد انجام بدم.صبح زود از خواب ...
5 خرداد 1394

فرشته کوچولوی مامان

بسم الله الرحمن الرحیم سلام عزیزدلم... فرشته کوچولوی من .همینطور که میبینی این دومین نوشته من برای توئه.کم کم دارم راه میفتم و نوشتن برای تو راحت تر میشه.عزیزم چندروزی ِ یه مسئله که یجورایی به تو هم مربوطه،تموم ذهنمو درگیر کرده و باعث شده من یه سری تصمیمات جدید بگیرم.از خدا میخوام بهم اراده قوی بده تا بتونم رو تصمیماتم مصمم باشم.انشالله که خدا مثل همیشه کمکم میکنه... خب همه چی از فکر داشتن تو شروع شد.درست از همون لحظه ای که خودمو یه مادر تصور کردم و شیرینیش همه وجودمو گرفت.بعد این تصور قشنگ اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که باید مادر خوبی برات باشم.یه مادر نمونه...طوری که لایق کلمه مادر باشم.مسلما بدست آوردن این عنوان لذت...
16 ارديبهشت 1394

همیشه یادت باشه

بسم الله الرحمن الرحیم سلام...این اولین نوشته رسمی ِ من برای تو معجزه زندگیمون ِ.راستش منی که کافی قلم به دست بگیرم و جملات خیلی سریع از قلبم روی کاغذ منتقل میشه حالا ... مثل این ِ که تموم وجودم قفل شده.نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بگم... برای شروع بهتره از خودت بگم...از تویی که مطمئنا یه معجزه ای...از طرف خدای مهربون برای من و باباییت.از تویی که هنوز وجود خارجی نداری...و ما نمیدونیم کی قراره بیای و زندگیمون رو شیرین تر بکنی.ولی از همین حالا یه جور خاصی دوستت داریم .دوست داشتن تو از یه جنس دیگه اس...برای ما ناشناخته ولی در عین حال زیباست. من به عنوان مادرت وقتی به اولین لحظه ای که متوجه حضورت میشم،به اون ثانیه ای که بودنت رو،حضور روش...
3 ارديبهشت 1394
1